زر را دشمن گیر تا مردمان تو را دوست گیرند - تولیدات ویژه - نمایش محتوا
زر را دشمن گیر تا مردمان تو را دوست گیرند
زر را دشمن گیر تا مردمان تو را دوست گیرند
Loading the player...
چون [سلطان] محمود از دعوت خواندن فارغ شد، قبا در پوشید و کلاه بر سر نهاد و موزه در پای کرد و در آیینه نگاه کرد. چهره خود را بدید، تبسم کرد و احمد حسن را گفت: دانی که این زمان در دل من چه میگردد؟! گفت: خداوند بهتر داند. گفت: میترسم که مردمان مرا دوست ندارند؛ از آنکه روی من نه نیکوست و مردمان به عادت، پادشاه نیکوروی را دوستتر دارند. احمد حسن گفت: ای خداوند! یک کار بکن تا تو را از زن و فرزند و جان خویش دوستتر دارند و به فرمان تو در آب و آتش روند! گفت: چه کنم، گفت: زر را دشمن گیر تا مردمان تو را دوست گیرند! محمود را خوش آمد و گفت: هزار معنی و فایده در زیر این سخن است»